*عاشقانه*

فرقی نمی کند در کدام عصر و کدام اقلیم زندگی کنی فرقی نمی کند اسمت فرهاد باشد ،
رومئو یا مجنون یا شیرین یا ژولیت یا لیلی … تو را به زخم*هایت می شناسند، این نقطه ی
اشتراک همه آدمهاست….







ازاین تکرارساعتهـ ـا
ازاین بیهوده بودنهـ ـا
ازاین بی تاب ماندنهـ ـا
ازاین تردیدـهـ ـا
نیرنگهـ ـا
... شکهـ ـا
خیانتهـ ـا
ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا
وازاین مرگ باورها ورویاهـ ـا
پریشانمـــ
دلـ ـم پروازمیخواهد






مــــــَن که زیـاد سـَر از کـار ِ بـازاریـ ها دَر نمیــــاوَرَمـ

ولـی بـه گـُمانـمـ

حـتمـا جـنسـ هـای جـــدیدشـانـ آمدهـ که

منـ برایــــــت کهنــــه شـُدهـ اَمـ






گـاهـی

اینـقدر بـَد میشـِکـَنـَم

کـه جـُز بـیرونـ انـداخـتنـم راهـ ِ دیـگـری نـیست . . .



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ساعت 15:5 توسط نیلوفر |


چه کسی فهمید....................

چه کسی فهمید درد دلم را در آن شب بارانی!

چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران!

چه کسی شنید صدای ناله دلم را ، چه کسی حس کرد سردی دستهایم را!

هیچکس نبود در آنجا ، من بودم و یک دل تنها !

غمها مرا رها نمیکنند، غصه ها مرا صدا میکنند ، تنهایی مرا در میان خودش میگیرد

حس میکنم بغض ، گلویم را میفشارد و قلبم تند تند میتپد!

به عشق تو میتپد ، از دلتنگی تو اینگونه پریشانم!

نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم ، وقتی همزبانی نیست!

چه کسی فهمید خیسی چشمهایم به خاطر چیست،

آن شعر تلخی که بر روی آن کاغذ خیس نوشته شده از کیست!

چه کسی شنید صدای فریاد مرا در زیر باران ، فریادی که گویا تنها ،

خدا بود که شنید، حال مرا که دید ، از پریشانی من گریست!

چه کسی فهمید من چه میخواهم ، از کجا آمده ام و در جستجوی چه هستم!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:, ساعت 19:22 توسط نیلوفر |


گریه هاشو بده من«!!!!!!!!

ستاره بارونه چشاش ... اشکاشو دست کم نگیر
بگوبخنداش مال تو ... گریه هاشو ازم نگیر
از تو نگاه اون بچیـــن ... ستاره های بی شمـــار
بار جداییشــو ولی ... رو شونه های من بذار

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 

 

 

 

 

 

بهشت چشماش مال تو ... من تو نگاش گر می گیرم
تو مهربونیشو می خوای ... من با زخماش می میرم
من نمی خوام برنده شم ... بردن من شکستشه
اما حسودی می کنم ... به دستی که تو دستشــــــــــــــــــــــــه

 

 

 


 

 

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 

 

 

گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 
گریه هاشو به من بده ...


 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, ساعت 20:51 توسط نیلوفر |


دلتنگی های من!!!!!!!!!!

دستــ ـم را بالا مــ ـی برم

و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم

مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !

تا بداند

گمشده ے من

نه در آغــــ ـوش او . . .

که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست

آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش

خواهــــــ ـم گفت


تا ســـ ـرخ شود . . .

تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .

آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم

و مـــ ـی دانــــــ ـم

کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست

غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی

همه از دلتنگـــ ـی هاے من بود . . . !



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:, ساعت 20:49 توسط نیلوفر |


بین دستای منو تو فاصله زیاده!

بین دستای من و تو، فاصله خیلی زیاده!
تو روی ابرا سواری، من روی زمین پیاده!
یادته به من می گفتی؟ اوج می گیریم توی پرواز
اما از دلم گذشتی، با غریبه خوندی آواز...


قطره قطره اشک های من، می چکید به روی سازم
وقتی که با سر می گفتی، نمی خوام باهات بسازم
حالا نیستی تا ببینی بی تو هر لحظه شکستم
توی این پیچ و خم راه بریدم خسته ی خسته ام
میون جاده ی تردید توی خلوت تو سیاهی
بی حضور عاشق تو، گم شدم تو این دو راهی

یه طرف پر از ستاره، میگن عاشق شو دوباره
چه کنم؟ دلم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره!

بین دستای من و تو، فاصله خیلی زیاده!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ساعت 16:31 توسط نیلوفر |


پشت سرت به جای عکس یه کاسه اب میریزم!

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم  
حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم
این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش
اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش
اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره
عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه
خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه



یادته یادگاری نوشتی رو دیواری
که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری
حالا می خوایی بری من و بزاری تنها
منم بدون تو می شم بی خیال دنیا
نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست
تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس
هر کسی واسه خودش یه خدایی داره
نه که نفرینت کنم نه  این رسم روزگاره
که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ
تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست  
اونم همدمی واسه این دل سادست  
با اون خاطره هایی که  واسم شیرین و تلخه
بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت

دفتر خاطراتت و  تو خلوتت بسوزون  
یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون
اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی
حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی
کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه
خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:, ساعت 15:48 توسط نیلوفر |


توحس عاشق شدنی!!!!!!

تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج
مث رهایی از قفس یا ساحل امن یه موج
آرامش نگاه تو، من و به بند می کشه
بذار دل تنهای من دوباره عاشقت بشه



تا لحظه ی طلوع تو
چیزی نمونده ماه من
بیا و این شب بد و
از تو ترانه خط بزن
دوباره مهتاب و بیار
تو این شب بی انتها
صدای قلب من تویی
تو این شکست بی صدا

نذار که خاطرات بد
رو خنده هات خط بکشم
به روزگار من بتاب
من از تو می رسم به مـــــــن
تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج
مث رهایی از قفس یا ساحل امن یه موج
آرامش نگاه تو، من و به بند می کشه
بذار دل تنهای من دوباره عاشقت بشه

تو حس عاشق شدنی حس رسیدن به اوج



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:1 توسط نیلوفر |


حق با تو بود!

حق با تو بود یه جا باید تموم شه

 

حق با تو بود یه جا باید تموم شه
تا کی روزات به پای من حروم شه
خزونمون منتظر بهار نیست
حق با تو بود رسیدنی تو کار نیست
حق با تو بود گذشت دیگه جوونی
ستاره و گریه و مهربونی
گذشت دیگه از منو تو بهونه
دیوونه بازی های عاشقونه
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود



حق با توئه روزا دیگه یه رنگ نیست
انگاری عاشق شدنم قشنگ نیست
تو راست میگی پای ما رو زمینه
حق با توه منطق دنیا اینه
حق با توه حق با تو بود همیشه
تقدیر ما هیچوقت عوض نمیشه
انگار دیگه با این چشمای قرمز
باید بهت بگم گلم
خداحافظ خداحافظ خداحافظ
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 18:14 توسط نیلوفر |


عشق من دلم برایت تنگ میشود!

دلم برایت تنگ می شود

 

دلم برایت تنگ می شود
گرچه اینجا نیستی
هر جا می روم
یا هر كار می كنم
صورت تو را در خیال می بینم
و دلم برایت تنگ می شود
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود كه
پنهانی به هم دل می دادند
دلم برای نوازشت تنگ می شود
دلم برای هیجانی كه با هم داشتیم تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی كه با هم سهیم بودیم تنگ می شود



دلتنگی برای تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهایی است
كاش می توانستم با تو باشم
همین حالا
تا گرمای عشق ما
برف های زمستان را آب كند
اما چون نمی توانم
همین حالا با تو باشم
ناچارم به رویای زمانی كه
دوباره با هم خواهیم بود
قانع باشم.
همیشه با تو

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 15:38 توسط نیلوفر |


لعنت به من که ساده دل سپردم!

 

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من، اگر واسش می مردم
دست من و گرفته و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
******
یکی بگه که ماه من کی بوده
مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
******

 



تو دل باد من و عاشقم کرد
بین زمون و آسمون ولم کرد
یکی بگه چه جوری شد که این شد
سهم تو آسمون و من زمین شد
******
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من، اگر واسش می مردم
دست من و گرفته و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد

لعنت به من چه ساده دل سپردم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ساعت 13:53 توسط نیلوفر |


با اینکه رفتی

 

 

شعر زیبای می دونم پشیمونی...

با این که رفتی از پیشم تو هنوزم عاشقمی
می دونم پشیمونی هنوزم تویِ فکرمی
هنوز دوسَم می داریُ دلداده یِ عشقمونی
دلت برام تنگ شده وُ دلباخته و پشیمونی...
می دونم پشیمونی...
با این که رفتی از پیشم تو هنوزم عاشقمی
می دونم پشیمونی هنوزم تویِ فکرمی
هنوز دوسَم می داریُ دلداده یِ عشقمونی
دلت برام تنگ شده وُ دلباخته و پشیمونی



.
.
.
...غرورُ بشکنُ برگرد برگرد هنوزم دیر نیست
هنوزم این دلِ خسته عاشقِ وُ دلگیر نیست...

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 10:55 توسط نیلوفر |


چرا هر شب تورو دارم!

چرا هر شب تورو دارم؟

چرا هر شب تورو دارم؟
بدون اینکه حتی یک نفس از من جدا باشی
چرا تو جاده گم می شم؟
بدون اینکه حتی یک نفس پیدا شی
چرا از بی تو می ترسم
همش دستات و می گیرم
تو ماه و بردی از شب هام
من از بی ماه، می میرم



واسه چی...
تو هنوز توی عمق ترانه ها می
واسه چی...
واسه چی...
توی هر نفسم تو هنوز باهامی
واسه چی...
مگه نه اینکه دستام و ول کردی
نذاشتی با تو دنیام و بسازم...
تو را هر شب به این جاده ی تاریک و نمناک
واسه چی... می بازم؟

چرا این جاده می پیچه؟
همه اش سمت یه بی راهه
چرا من از تو جا موندم؟
چرا دنیا پر از راهه؟
چرا دستامو ول کردی؟
چرا خواستی که تنها شم؟
نمی بینی که عمر من
مثه یه قصه کوتاهه
مثه یه قصه کوتاهه...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 10:51 توسط نیلوفر |


aks haye asheghane tanhai

 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:33 توسط نیلوفر |


توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش!!!!!!!!!!

 

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش
توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش
دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته
بیا می دونم که یادم هنوز از یادت نرفته

نذار اون نگاه آخر، آخرین وداع ما شه
دل بِده به خواهش من؛ دستامون نذار جداشه
دوباره منو صدا کن ببرم تا لب رویا
بی تو امروز رو نمیخوام ،برسون منو به فردا



دوباره منو صدا کن
دلم و بازم بلرزون
هر چی فانوسه بسوزون
شب و از صدات بترسون

نذار این بلور اشکام
طعمه ی خاک سیاه شه
من می خوام عکس من و تو
توی قاب کهنه باشه
پا بذار رو چشم خیسم
شیشه ی این شب و بشکن
نذار عمر این جدایی برسه به مـــُردن من!

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ساعت 14:21 توسط نیلوفر |


خودت رابه من عادت نده!

 

خـــود را به من عادت نده مــــن مثــل هرکــس نیستـم
یک روز هستم پـــــیش تو یک روز دیـــگر نیستــــــم
از من مخواه عاشـق شدن عاشقـــی سرابی بیش نیست
آن کس که از مـن ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست
هرگــز بـرایــــم دل مـــده چشمــــــان خود را تر نکـن
این وضع پـــر آشوب من آشفتــــــه و بـدتــــــر نکـــن
هرگــــز نگویی خواهمت من دوســــــــتت دارم هنـوز
تو حیف هستی نازنیــــــن در پای بی مهـــــــرم نسـوز
سر مستـــی و دلـــــدادگی ازمن گذشتس خستـه ام

 

 

 

من از عمق رفاقت ها، من از لطف صـداقت ها، من از بازی نور در سینه بی قلب ظلمت ها نمی ترسم، من از حرف جــــدایی ها، مرگ آشنایی ها، من از میلاد تلخ بی وفــــــــایی ها می ترسم.
من از پروانــه بودن ها، من از دیــوانه بودن ها، من از بـازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم، من از هیچ بودن ها، از عشـــــــق نداشتن ها، از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم

 

خـود را به من عادت نده مـن مثـل هرکس نیستـم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ساعت 14:18 توسط نیلوفر |


تومرا میفهمی

 

 

تو مرا می فهمی..

 

 

 

  

 

 

من تو را می خواهم...


 

 

 

 

 

 

و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

تو مرا می خوانی...

 

 

 


 

 

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

 

 

 

و تو هم می دانی...

 

 

 

 

تا ابد در دل من می مانی

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 16:56 توسط نیلوفر |


عکس های عشقولانه.

+ نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 16:33 توسط نیلوفر |


گفتم نرو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

گفتم نرو پرپر میشم

 

گفتی: میخوام رها باشم

 

گفتم: آخه عاشق شدم

 

گفتی:میخوام تنها باشم

 

گفتم: دلم

 

گفتی: بسوز

 

گفتی: یه عمری باز هنوز

 

گفتم: پس عمرم چی میشه

 

گفتی: هدر شد شب و روز

 

گفتم: آخه داغون میشم

 

گفتی: به من خوش میگذره

 

گفتم: بیا چشمام تویی

 

گفتی: آخر کی میخره

 

گفتم: منو جنس میبینی؟

 

گفتی: آره بی قیمتی

 

گفتم: یه روز کسی بودم

 

با من نکن بی حرمتی

 

گفتم: صدام میمیره باز

 

گفتی: با درد بسوز بساز

 

گفتم : حالا که پیر شدم

 

گفتی: که از تو سیر شدم

 

گفتم: تمنا میکنم

 

گفتی: میخوام خردت کنم

 

گفتم: بیا بشکن تنو

 

گفتی: فراموش کن منو



 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 15:31 توسط نیلوفر |


گاهی دلم میخواد!!!!!!!!!!!!

 

 
 
گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم

ببرمش روی تخت بخوابونمش

ملافه رو بکشم روش

دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم

حتی براش لالایی بخونم

وسط گریه هاش بگم غصه نخور خودم جان

درست میشه...درست میشه...

اگر هم نشد به جهنم!...

تموم میشه...بالاخره تموم میشه...
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 15:28 توسط نیلوفر |


دیوونتم

 

شب شده ساکته دوباره خونه
 می گرده دل دنبال یک بهونه
 می گرده باز گنجه ی خاطراتو
 پی یه حرف ناب و عاشقونه
 عکس
تو رو باز می ذاره روبروش
 که تا ته شب واسه تو بخونه
 دلم تو التهابه که چه جوری
 قدر چشای نازتو بدونه
 تو عصری که قحطی عطر یاسه
 اما به جاش دوست دارم گرونه
 کافیه اسمتو یه جا ببینم
 تا حس شعرم بزنه جونونه
من نمی تونم بگم اندازه شو
اینو فقط شاید خدا بدونه
 محاله که عشق ما رو ندونن
 برو سوال کن از گلای پونه
 اگه بخوان خیلی کم از تو بگن
 می گن همون که خیلی مهربونه ؟
 بی خبری تو ولی از حال من
 میندازم اینو گردن زمونه
 چقدر حسودیم می شه وقتی همه
 بهم می گن دل تو پیش
اونه ؟
 من خودم باز می زنم به اون راه
 می گم بیارید واسه من نشونه
 اما تا کی فریب بدم دلم رو
 اون داره کلی آدرس و نشونه
 مهم ولی تویی که اسم نازت
 با من یه جایی پشت آسمونه
اونا نمی دونن ستاره هامون
 دوتاس ولی توی یه کهکشونه
 اینو
بخون تا دوباره بدونی
 دیوونتم ، دیوونتم ، دیوونه


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 11:50 توسط نیلوفر |


دارم تمام میشوم............

 

بگذرید...


 

دیگر دارم تمام میشوم...


 

احساسات ته نشین شده ام خشک شده اند...


 

بگذرید ...


 

ای ثانیه ها...


 

چرا وقتی او نیست...


 

نمیگذرید؟!


 

در و دیوار دارد مرا میخورد...


 

دیگر زندگی را ول کرده ام...


 

تمام نمیشود خدااااااااااااااااااااااا


 

تمام نمیشود چرا؟! :(


 

من دیگر نمیخواهم


 

نمیخواهم این زندگی را


 

.


 

.


 

.


 

آخر چرا بی او همه چیز مرده است؟!


 

چرا؟!


 

زندگی و آسمان و زمین...


 

همه دارند مرا میکشند...


 

آآآآآآآآآآآه


 



 


 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 17:26 توسط نیلوفر |


غمها را بخاطرت میستایم

 

من عاشقم به آنچه که ندارم و دیگر هرگز بدست نخواهم آورد. بآنچه نابود شد . به آنچه که از هم گسست به آنچه که از هم گسست . به آنچه که حتی از دورترین نقطه فکرم گریخت.

من مجنونم به آن که بیش از همه زجرم داد و کمتر از همه دوستم داشت . به آن که بدست فراموشیم سپرد و گریخت . به آنکه از من گسست و از من برید. من شاهدم بر آن چه که در نیمه های شب خموش و آرام به نام اشک گرم و لرزان بر گونه ام سرازیر شد.

بر ستمکاریهای دنیای دون . بر نیرنگها و فریبها .

من دورم از خوشی ها و شادی ها . سعادتها و نیک بختیها . از آن چه شور و شعف میافریند و دلها را به زندگی امیدوار می سازد. از آن چه برق اشک شادی ها را در چشمها منعکس می کند.من خموشم به زیر نگاه های یاس آلود دیگران در مقابل ستمها روزگار .

" من حسرتم در برابر بدست آوردن او ... در برابر یاد آوری محبت ها و غم های او در پیش خاطرات شیرین گذشته ."

من گریزانم از آفرینش از آن که بوجودش آورد در قلبم جایگزینش کرد و بعد یکباره با پاره ای از قلبم یکجا برد.

از آن که رنج را آفرید در قبال خوش بختی .

خوش بختی را نمی خواهم غمها را به خاطرش می ستـــــــــایم...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 17:18 توسط نیلوفر |


منو ببخش

 

منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون
 
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
 
 ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
 
با پول اون نخ خریدم  زخم دلم رو بستمش
 
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
 
تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم
 
بین من و تو فاصله است  یک در سرد آهنی
 
من که کلیدی ندارم   تو واسه چی در می زنی
 
این در سرد لعنتی  شاید که نخواد وا بشه
 
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه 
 
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
 
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

 

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 17:14 توسط نیلوفر |


به نام کشیک کلیسای عشق!!!!!!!!!!!!!!!!

 

غم را در سکوت و سکوت را در شب و شب را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم .

 

من عشق را در امید و امید را در تو و تو را در دل و دل را به هنگام تپیدن به خاطر تو دوست دارم .

ای کاش نقاش چیره دستی بودم تا لحظات با تو بودن را در تابلویی می کشیدم و به هنگام

دلتنگی به آن می نگریستم .

ای کاش شاعر بودم تا لحظات خوب با تو بودن را در شعری می گنجاندم وبه هنگام دلتنگی

آن را می خواندم . 

ولی حال که هیچیک از اینها نیستم فقط می توانم بگویم

                                      دوستت دارم .


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 17:11 توسط نیلوفر |


انتظار تو فقط مال منه

 

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

همه با هم دیگه هستن

همه خیلیا رو دارن

یکی هست که وقت گریه سر رو شونه‌هاش بزارن

ولی من از همه دنیا ترو داشتم، ترو داشتم

وقتی گریه میکردم سر رو شونت میذاشتم

همه تنهائیامون مال هم بود ، مال هم بود

هرچی باهم دیگه بودیم ، واسه من خیلی کم بود

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

 

داشتنه تو قوت پرواز

برای این بال شکسته است

بودن تو جرات لبخند

صدای این لبهای بسته‌ است

دارم از عطش میمیرم ، ابر من کجا میباری ؟

تن من خشکید و پوسید

تو به سبزه‌ها میباری

 

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 17:5 توسط نیلوفر |


بس که دیوار دلمم کوتاه است

 

بس که دیوار دلم کوتاه است . هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده . سرکی می کشدو می گذرد …

 


رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت 16:55 توسط نیلوفر |


تنهایی هم

سختی تنهایی را وقتی فهمیدم که دیدم مترسک به کلاغ میکفت:هر جقدر میخواهی نوکم بزن ولی تنهایم نزار !!


 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ساعت 18:13 توسط نیلوفر |


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد